به وقت نماز

خوشا راه بی ادعای شهید
و قانون سرخ دعای شهید
ره سنگی عشق را طی نمود
ندیدیم زخمی به پای شهید
و با پای دل با طمأنینه رفت
اجابت شد آخر دعای شهید
چه تصویر نابی به دل داشتیم
به نور سپیدی ز یای شهید
شبی شامل حال ما می شود
به وقت نماز اعتنای شهید؟
به شعری نوشتم بدانی فقط
خدا می دهد خون بهای شهید
و عطر خدا سخت پیچیده است
میان غزلواره های شهید

ققنوس شعله ور

می خواست به آتش بکشد بال و پرش را
ققنوس ببیند بدن شعله ورش را
یک عمر اسیر شب تاریک قفس بود
می خواست که یک بار ببیند سحرش را
او در کف دریا چو صدف رفت و نهان شد
تا باز بگیرد ز خدایش گهرش را
او رفت و دلم هر شب و هر روز چه بی تاب
می رفت به هر جا که بجوید اثرش را
غافل که در آغوش خداوند نشسته ست
دیروز ز خورشید شنیدم خبرش را